کتاب «بازی بی نهایت» از سایمون سینک
ایده اصلی کتاب خیلی جالب هست و حرف حساب داخلش میزنه.
مفهومی بعنوان پیروزی زندگی و کسب و کار وجود نداره! این موارد نه یک رویداد بلکه یک سفر هستند (بمعنای طی مسیر)
شاهدمثالهای زیادی در کتاب هست. یکیشون که خیلی برای ما ملموس تر هست، ماجرای جنگ ویتنامه که نویسنده میگه طی ۱۰ سال، ما آمریکایی ها در بیشتر نبردها با ویتنامیها پیروز شدیم و تعداد کشته های ما تنها ۲درصد آنها بود.
با چنین تصویری چطور میتوانید جنگ را ببازید؟!
جواب سینک به این سوال اینه، آمریکا میجنگید تا پیروز شود ولی ویتنام میجنگید تا بماند!
در بازی نامحدود اراده ست که تعیین کننده ست.
«رهبری که طرز فکر محدود دارد، از عملکرد شرکت بهره میگیرد تا رزومهاش را بالاتر ببرد، اما رهبر با طرز فکر نامحدود از دوران خدمت بهره میگیرد تا ارزش بلندمدت شرکت را بیشتر کند» این،کلیدی ترین جملهی کتاب بود بنظرم!
مثالی در کتاب میزنه که موضوع «مقابله با مفاسد» یک بازی نامحدود هست. این طور نیست که با فسادی برخورد کنی و بگی خوب! فساد تمام شد، مقوله فرهنگی هم همینطوره.
نگاهی به کارگزاران کشور بندازیم، میبینیم بعضا فقط برای اینکه بگن کاری کردیم، اقداماتی میکنند که خروجی بلندمدتش ضرر محضه.
یا اینکه غیر از معدودافرادی، هر فرد از هر جناحی، میخواد از نمد مسئولیت کلاهی ببافد برای قبیله خود. چون ذهنیت محدود دارند.
بگذریم؛ اولین قدم در یک مسیر نامحدود، انتخاب هدفی آرمانی ست. هدفی که به کار معنا بده و بتونه انگیزهی درونی بشه. چون انگیزههای بیرونی (مث حقوق پاداش ارتقا و….) زود رنگ میبازند.
بار اول با این مفهوم تو کتاب اسرار کار لزلو باک آشنا شدم. آن موقع هم برام جذاب بود. اینجا کمی ملموس تر دربارهش صحبت شده؛ این اهداف باید آیندهای رو ترسیم کنند که به نفع جامعه مصرفکننده خدمات تمام بشه نه اینکه صرفا مصالح شرکت رو تامین کنه.
خوبه یه نقبی بزنم به مفهوم کار در اسلام. کار، علاوه بر موضوع «خدمت به جامعه»، میتونه از جهت «طلب روزی حلال برای رفع نیازها خانواده» هم رنگ خدایی داشته باشه؛ (ینی برای رضای خدا باشه؛ یک هدف آرمانی)
علاوه بر هدف آرمانی «باید به رهبران آموزش دهیم که کارکنان را در اولویت بالاتری نسبت به نتایج (رشد درآمد و سود و..) قرار دهند»
سایمون سینک میگه تصوری که، مسئولیت شرکت رو حداکثر کردن سود سهامداران میدونه به ضرر نظام سرمایهداری است و باید مسئولیت کسب و کار را بگونهای تعریف کنیم که:
- به افراد هدف بده: اینکه زندگی و کارشان ارزشی فراتر از کار فیریکیشون داره
- از مردم محافظت کنه: از افرادی که برای ما کار میکنند، یا از خدمات ما استفاده میکنند، محافظت کنه.
- سودآوری ایجاد کنه: پول برای یک شرکت حکم سوخت رو داره.
اراده قبل از منابع
رهبران مسئول نتایج نیستند، رهبران مسئول افرادیند که مسئول نتایج اند. بهترین راه برای انگیزهبخشی به عملکرد در یک سازمان، ایجاد محیطیست، اطلاعات در آن آزادانه جریان داشته باشد، اشتباهات برجسته شود و ارائه و دریاف کمک امکانپذیر باشد. بطور خلاصه محیطی که در آن افراد احساس امنیت کنند. این مسئولیت رهبر است.
بنابراین تعامل تیم باید مبتنی بر اعتماد باشه.
رهبران محدود روی نتایج کوتاهمدت متمرکز هستند، و تمرکز روی نتایج کوتاهمدت هستند
_
مروری بر کتاب
ترجمه روان بود ولی میتونست بهتر باشه، مثلا در زمان حاضر استفاده از کلمه «کمپانی» بجای «شرکت» کمی بیمزه بازی بنظر میاد. یا مثلا برای من که تجربه کار تو پروژه نفت و گاز رو دارم عبارت سکو خیلی آشنا تره تا پلتفرم.
ایده اصلی کتاب خیلی جالب هست و حرف حساب داخلش میزنه.
مفهومی بعنوان پیروزی زندگی و کسب و کار وجود نداره! این موارد نه یک رویداد بلکه یک سفر هستند (بمعنای طی مسیر)
در کتاب روایتهایی از رهبران شرکتهای بزرگی مث فورد، دیزنی، اپل و مایکروسافت، نیروی واکنش سریع دریایی آمریکا مطرح میشه، که ما با هاشون درکتابهای مشابه علیالخصوص از آریانا قلم آشنا شدیم
خیلیها رو بعنوان مثال بد میاد مطرح میکنه و خیلی از این رهبران رو هم بعنوان الگوهای درجه یک معرفی میکنه. جالبه که بعضا روایتی از یک رهبر در دو کتاب، همدیگر تصدیق نمیکنند. از این جهت بنظرم میرسه اگر نگیم رپورتاژ، خیلی ژورنالیستی و باشند تا علمی. این نوع مدحهای کتاب رو نپسندیدم.